⏳ مدت زمان مطالعه: ۶ دقیقه | ✏️ ناشر/نویسنده: Foreign Affairs/Adam S. Posen | 📅 تاریخ: April 9, 2025 / ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
⚠️ هشدار: بازنشر این مقاله با هدف ارائه دیدگاههای متنوع صورت گرفته و به معنای تأیید یا پذیرش مسئولیت دیدگاههای مطرحشده نیست.
مقدمه: پکن در جنگ تعرفهای آمریکا و چین، برتری تشدید تنش را در دست دارد
دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، در سال ۲۰۱۸ در توییتی مشهور نوشت: «وقتی کشوری (ایالات متحده آمریکا) در تجارت با تقریباً هر کشوری که با آن تجارت میکند، میلیاردها دلار ضرر میکند، جنگهای تجاری خوب و آسان برای بردن هستند.» این هفته، زمانی که دولت ترامپ تعرفههایی بیش از ۱۰۰ درصد بر واردات ایالات متحده از چین اعمال کرد و جنگ تجاری جدید و حتی خطرناکتری را آغاز نمود، اسکات بسنت، وزیر خزانهداری ایالات متحده، توجیه مشابهی را ارائه داد: «فکر میکنم این تشدید تنش از سوی چین، اشتباه بزرگی بود، زیرا آنها با دست ضعیفی بازی میکنند. ما از افزایش تعرفههای چین چه چیزی را از دست میدهیم؟ ما یک پنجم آنچه آنها به ما صادر میکنند، به آنها صادر میکنیم، بنابراین این یک دست بازنده برای آنهاست.»
به طور خلاصه، دولت ترامپ معتقد است آنچه نظریهپردازان بازی «برتری تشدید تنش» مینامند را بر چین و هر اقتصاد دیگری که با آن کسری تجاری دوجانبه دارد، داراست. برتری تشدید تنش، به قول گزارشی از شرکت RAND، به این معنی است که «یک طرف درگیر توانایی تشدید درگیری را به روشهایی دارد که برای دشمن زیانآور یا پرهزینه خواهد بود، در حالی که دشمن نمیتواند همین کار را در مقابل انجام دهد.» اگر منطق دولت درست باشد، آنگاه چین، کانادا و هر کشور دیگری که به تعرفههای ایالات متحده پاسخ تلافیجویانه میدهد، در واقع دست بازندهای را بازی میکنند.
اما این منطق اشتباه است: این چین است که در این جنگ تجاری برتری تشدید تنش را دارد. ایالات متحده کالاهای حیاتی را از چین دریافت میکند که نمیتوان آنها را به زودی جایگزین کرد یا در داخل با هزینهای کمتر از هزینه گزاف تولید نمود. کاهش چنین وابستگی به چین ممکن است دلیلی برای اقدام باشد، اما جنگیدن در جنگ فعلی پیش از انجام این کار، دستوری برای شکست تقریباً قطعی، با هزینهای هنگفت است. یا به قول بسنت: این واشنگتن است، نه پکن، که همه چیز را روی یک دست بازنده شرطبندی میکند.
دست خود را رو کنید
ادعاهای دولت از دو جهت بیاساس است. اولاً، هر دو طرف در یک جنگ تجاری آسیب میبینند، زیرا هر دو دسترسی به چیزهایی را که اقتصادشان میخواهد و نیاز دارد و مردم و شرکتهایشان مایل به پرداخت هزینه برای آن هستند، از دست میدهند. مانند آغاز یک جنگ واقعی، جنگ تجاری یک عمل تخریبی است که نیروها و جبهه داخلی خود مهاجم را نیز در معرض خطر قرار میدهد: اگر طرف مدافع معتقد نبود که میتواند به گونهای تلافی کند که به مهاجم آسیب برساند، تسلیم میشد.
قیاس پوکر بسنت گمراهکننده است زیرا پوکر یک بازی با حاصل جمع صفر است: من فقط در صورتی برنده میشوم که شما ببازید؛ شما فقط در صورتی برنده میشوید که من ببازم. در مقابل، تجارت حاصل جمع مثبت است: در بیشتر موقعیتها، هرچه شما بهتر عمل کنید، من بهتر عمل میکنم و بالعکس. در پوکر، شما چیزی را که در پات میگذارید، پس نمیگیرید مگر اینکه برنده شوید؛ در تجارت، آن را بلافاصله، به شکل کالاها و خدماتی که میخرید، پس میگیرید.
دولت ترامپ معتقد است که هرچه بیشتر وارد کنید، کمتر در معرض خطر هستید – اینکه چون ایالات متحده با چین کسری تجاری دارد و کالاها و خدمات چینی بیشتری نسبت به کالاها و خدمات آمریکایی که چین وارد میکند، وارد میکند، کمتر آسیبپذیر است. این از نظر واقعیت اشتباه است، نه یک موضوع عقیدهای. مسدود کردن تجارت، درآمد واقعی و قدرت خرید یک ملت را کاهش میدهد؛ کشورها صادر میکنند تا پولی را برای خرید چیزهایی که ندارند یا تولید آنها در داخل بسیار گران است، به دست آورند.
علاوه بر این، حتی اگر صرفاً بر تراز تجاری دوجانبه تمرکز کنید، همانطور که دولت ترامپ انجام میدهد، این امر برای ایالات متحده در یک جنگ تجاری با چین پیشبینی بدی دارد. در سال ۲۰۲۴، صادرات کالاها و خدمات ایالات متحده به چین ۱۹۹.۲ میلیارد دلار و واردات از چین ۴۶۲.۵ میلیارد دلار بود که منجر به کسری تجاری ۲۶۳.۳ میلیارد دلاری شد. تا حدی که تراز تجاری دوجانبه پیشبینی میکند کدام طرف در جنگ تجاری «برنده» خواهد شد، مزیت با اقتصاد دارای مازاد است، نه اقتصاد دارای کسری.
چین، کشور دارای مازاد، فروش را از دست میدهد که صرفاً پول است؛ ایالات متحده، کشور دارای کسری، کالاها و خدماتی را از دست میدهد که به طور رقابتی یا اصلاً در داخل تولید نمیکند. پول قابل جایگزینی است: اگر درآمد را از دست بدهید، میتوانید هزینهها را کاهش دهید، فروش را در جای دیگری پیدا کنید، بار را در سراسر کشور توزیع کنید، یا از پساندازها استفاده کنید (مثلاً با انجام محرک مالی). چین، مانند اکثر کشورهای دارای مازاد تجاری کلی، بیشتر از آنچه سرمایهگذاری میکند پسانداز میکند – به این معنی که، به نوعی، پسانداز بیش از حد دارد. تعدیل نسبتاً آسان خواهد بود. هیچ کمبود حیاتی وجود نخواهد داشت و میتواند بخش زیادی از آنچه را که معمولاً به ایالات متحده میفروخت، با فروش داخلی یا به دیگران جایگزین کند.
کشورهای دارای کسری تجاری کلی، مانند ایالات متحده، بیشتر از آنچه پسانداز میکنند، هزینه میکنند. در جنگهای تجاری، آنها عرضه چیزهایی را که نیاز دارند، رها میکنند یا کاهش میدهند (زیرا تعرفهها باعث گرانتر شدن آنها میشود)، و اینها به اندازه پول قابل جایگزینی یا جایگزینی آسان نیستند. در نتیجه، تأثیر در صنایع، مکانها یا خانوارهای خاصی که با کمبود مواجه هستند، احساس میشود، گاهی اوقات کمبود اقلام ضروری، که برخی از آنها در کوتاهمدت غیرقابل جایگزین هستند. کشورهای دارای کسری همچنین سرمایه وارد میکنند – که ایالات متحده را در برابر تغییرات در احساسات نسبت به قابلیت اطمینان دولت و جذابیت آن به عنوان مکانی برای انجام تجارت، آسیبپذیرتر میکند. هنگامی که دولت ترامپ تصمیمات دمدمی مزاجانه برای اعمال افزایش مالیات هنگفت و عدم قطعیت بزرگ بر زنجیرههای تأمین تولیدکنندگان اتخاذ میکند، نتیجه کاهش سرمایهگذاری در ایالات متحده، افزایش نرخ بهره بدهی آن خواهد بود.
در باب کسریها و برتری
به طور خلاصه، اقتصاد ایالات متحده در یک جنگ تجاری گسترده با چین، که سطح فعلی تعرفههای اعمال شده توسط ترامپ، با بیش از ۱۰۰ درصد، مطمئناً در صورت باقی ماندن، آن را تشکیل میدهد، به شدت آسیب خواهد دید. در واقع، اقتصاد ایالات متحده بیشتر از اقتصاد چین آسیب خواهد دید و این آسیب تنها در صورتی افزایش مییابد که ایالات متحده تنش را تشدید کند. دولت ترامپ ممکن است فکر کند که دارد سختگیری میکند، اما در واقع اقتصاد ایالات متحده را در معرض تشدید تنش از سوی چین قرار میدهد.

ایالات متحده با کمبود نهادههای حیاتی از مواد اولیه اکثر داروها گرفته تا نیمههادیهای ارزان قیمت مورد استفاده در خودروها و لوازم خانگی تا مواد معدنی حیاتی برای فرآیندهای صنعتی از جمله تولید سلاح مواجه خواهد شد. شوک عرضه ناشی از کاهش شدید یا به صفر رساندن واردات از چین، همانطور که ترامپ ادعا میکند میخواهد به آن دست یابد، به معنای رکود تورمی خواهد بود، کابوس اقتصاد کلانی که در دهه ۱۹۷۰ و در طول همهگیری کووید مشاهده شد، زمانی که اقتصاد کوچک شد و تورم به طور همزمان افزایش یافت. در چنین شرایطی، که ممکن است نزدیکتر از آن چیزی باشد که بسیاری فکر میکنند، فدرال رزرو و سیاستگذاران مالی تنها با گزینههای وحشتناک و شانس کمی برای جلوگیری از بیکاری، مگر با افزایش بیشتر تورم، روبرو هستند.
وقتی صحبت از جنگ واقعی میشود، اگر دلیلی برای ترس از تهاجم دارید، تحریک دشمن پیش از مسلح کردن خود، خودکشی خواهد بود. این اساساً همان چیزی است که حمله اقتصادی ترامپ خطر آن را دارد: با توجه به اینکه اقتصاد ایالات متحده کاملاً به منابع چینی برای کالاهای حیاتی (موجودی دارویی، تراشههای الکترونیکی ارزان قیمت، مواد معدنی حیاتی) وابسته است، اطمینان حاصل نکردن از تأمینکنندگان جایگزین یا تولید داخلی کافی پیش از قطع تجارت، بیاحتیاطی وحشیانهای است. دولت با انجام این کار به روش معکوس، دقیقاً همان نوع آسیبی را که میگوید میخواهد از آن جلوگیری کند، دعوت میکند.
همه اینها میتواند صرفاً به عنوان یک تاکتیک مذاکراتی در نظر گرفته شود، علیرغم اظهارات و اقدامات مکرر ترامپ و بسنت. اما حتی با این شرایط، استراتژی بیشتر ضرر خواهد رساند تا فایده. همانطور که در اکتبر گذشته در فارن افرز هشدار دادم، مشکل اساسی رویکرد اقتصادی ترامپ این است که برای معتبر بودن، نیاز به اجرای تهدیدات خودآسیبرسان کافی دارد، که به این معنی است که بازارها و خانوارها انتظار عدم قطعیت مداوم را خواهند داشت. آمریکاییها و خارجیها به طور یکسان کمتر از قبل در اقتصاد ایالات متحده سرمایهگذاری خواهند کرد و دیگر به دولت ایالات متحده برای عمل به هرگونه معامله اعتماد نخواهند کرد، که دستیابی به یک توافق مذاکره شده یا توافق برای کاهش تنش را دشوار میکند. در نتیجه، ظرفیت تولیدی ایالات متحده به جای بهبود، کاهش مییابد، که تنها اهرم فشاری را که چین و دیگران بر ایالات متحده دارند، افزایش میدهد.
دولت ترامپ در حال آغاز معادل اقتصادی جنگ ویتنام است – یک جنگ انتخابی که به زودی منجر به باتلاق خواهد شد و ایمان را در داخل و خارج از کشور به قابل اعتماد بودن و شایستگی ایالات متحده تضعیف خواهد کرد – و همه ما میدانیم که نتیجه آن چه شد.
”